الجزایر. از عشق و انقلاب

در فیلم «دو زندگی برای الجزایر و همه بدبختان زمین»، ساندرین-مالیکا شارلمانی و ژان اسل مایر تاریخ الجزایر را از سال ۱۹۴۰ تا دهه سیاه از طریق پرتره زیبای ژیلبرت کمولی و ویلیام اسپورتیس، هر دو از فعالان کمونیست و رفقای والدین نویسنده این مقاله، مرور می کنند.

در این تصویر، دو نفر مسن در حال نشسته‌اند. مرد با موهای خاکستری و لبخندی بر لب، در سمت چپ قرار دارد. زن نیز با موهای نازک و سفید، که به سمت او خم شده است، در سمت راست نشسته است. آنها در یک اتاق دارای قفسه‌های کتاب و برخی وسایل دیگر دیده می‌شوند. روی میز پارچه‌ای با طرح ساده‌ای قرار دارد و فضای کلی تصویر گرم و صمیمی به نظر می‌رسد.

داستان ژیلبرت کمولی و ویلیام اسپورتیس، دو فعال کمونیست الجزایری و یهودی، با تاریخ الجزایر در هم آمیخته است. این فیلم دوره ویشی ( ۱۹۴-۱۹۴۴) تا مبارزات مسلحانه و سیاسی برای استقلال الجزایر( ۱۹۵۴-۱۹۶۲) و سپس سال‌های پس از استقلال (۱۹۶۲) تا دهه تاریک (دهه ۱۹۹۰) را در بر می‌گیرد. در سال ۱۹۴۰ ژیلبرت و ویلیام خود را مورد تهدید اسلام‌گراها حس کرده و تصمیم میگیرند کشورشان را ترک کنند.

داستان ژیلبرت کمولی از الجزیره و داستان ویلیام اسپورتیس، از کنستانتین آغاز می شود. این دو فعال، هر کدام از یک سو، و با آگاهی کامل از حقایق دوران، مبارزه ای بی رحمانه علیه رژیم ویشی و علیه استعمار را آغاز کردند. از سال ۱۹۴۰، این فعالان و حزب آنها (حزب کمونیست الجزایر (PCA) )، شعار استقلال الجزایر را با صدای بلند و واضح مطرح کردند. حتی گیلبرت، دقیقا در این زمان یک وطن برای خود کشف میکند: الجزایر.

مسیرهای موازی آنها در دوران ویشی و در طول جنگ الجزایر، اندکی پس از استقلال به هم می‌پیوندند. آنها تصمیم میگیرند که دو هدف خود، عشق و فعالیت سیاسی را باهم پیوند زنند.

دو زندگی نثار الجزایر امید هایشان

گیلبرت و ویلیام دو انقلابی هستند که اغلب مخفیانه عمل می کردند. آنها سرکوب، زندان و شکنجه در دوران ویشی، در طول جنگ الجزایر، پس از استقلال در سال ۱۹۶۵و پس از کودتای نظامی را تاب آوردند، در مقابل رژیمی که تنوع سیاسی این کشور را نمی پذیرفت. آنها همچنین دو موجود عمیقاً انسانی هستند که علیرغم مواجهه با خطر و ه مخاطره انداختن جان خود، به آرمان های عدالت و آزادی برای همه لعنت شدگان زمین وفادار مانده اند.

آنها در طول مبارزه بی امان خود، علیرغم شرایط بسیار دشوارش، که شامل موفقیت ها و تعهداتی است که همگی موفقیت آمیز نبودند، همیشه امیدی تزلزل ناپذیر برای جهانی بهتر را حفظ کردند. آنها هر کدام به نوبت خود اتفاقات چشمگیر و تکان دهنده ای را که شخصاً تجربه کرده اند، با لحنی شاد بازگو می کنند. این طنز همیشه حاضر، با توجه به خطراتی که با ان مواجه شدند می‌تواند بسیاری را شگفت‌زده کند. اما نه کسانی را که با انها اشنا شدند و یا در کنارشان جنگیدند، زیرا این فعالان سیاسی یک وجه مشترک دارند: شیوه دلپذیر و تاثیرگذار بازگویی داستانهای خود.

ژیلبرت و ویلیام سرشارند از یک خوش‌بینی خارق‌العاده‌، یک فروتنی باورنکردنی و انسانیتی همیشگی. فیلم ساندرین-مالیکا شارلمانی و ژان اسل‌مایر از همان اولین تصاویر، با ظرافت، به ما که اقبال دیدنش را داریم این خصوصیات آنها را به نمایش می‌گذارد، و در طول تمام این ۷۰ دقیقه گیرا، یک لحظه ما را رها نمیکند. تصاویر دیده شده در این فیلم تا مدتها پس از تماشای آن، در ذهن بیننده باقی می مانند. این فیلم برای کسانی که این داستان را نمی‌دانستند کشفی خارق‌العاده است، لحظه ای سرشار از احساسات برای کسانی که در این داستان از نزدیک یا بسیار نزدیک شرکت داشتند.

«یک روز دنیا همانگونه می شود که تو آرزویش را داشتی»

این فیلم بُعد جهانشمول مبارزه این دو انقلابی را بررسی میکند: آزادی لحن آنها، استقلال و آزادی ژیلبرت در تعهدات و در انتخاب های زندگی اش، عمر طولانی آنها علیرغم رنج های متحمل شده. این فیلم نشان می دهد که اروپاییان ساکن الجزایر، یهودیان بربر(berbère) یا اندلس (andalous)، جان خود و یا بخش زیادی از زندگی خود را برای مبارزه ضد استعماری و استقلال کشور خود فدا کردند. تاریخ نگاری و تاریخ رسمی در دو سوی دریای مدیترانه واقعیت بخش کاملی از تاریخ جنگ الجزایر را همچنان پنهان میکنند. این فیلم یادآور می شود که الجزایر در تاریخ خود کشوری با تنوع قومی، مذهبی و سیاسی بسیار بوده و هست.

شخصاً، معتاد به تصاویر روی پرده هستم و، خاطراتم دوباره زنده می‌شوند، نام‌های ذکر شده و شناخته‌شده‌ها در ذهنم طنین‌انداز می‌شوند و احساسات به من هجوم می‌آورند. و احساس غرور می کنم از اینکه - و بدون هیچ ادعایی - در کنار بخشی از خانواده ام شاهد این تاریخ هستم.

چند روز پس از خاکسپاری والدینم، همرزمان این دو شخصیت، در حضور برخی از دوستان و رفقایشان که هنوز در قید حیات هستند (لوست لاریبر-هاج علی، ژول مولینا، هانری آلگ و غیره) و به مناسبت آخرین ادای احترام به آنها (خوب به خاطر دارم که ویلیام اسپورتیس هم آنجا بود)، یک سنگ مرمر با نوشته طلایی «یک روز دنیا آن طور که خوابش را دیدید خواهد شد» بر سر قبر آنها گذاشتند.

غیر قابل تصور است، اما، امید و باور ضربه ناپذیر گیلبرت و ویلیام که در این فیلم زیبا ابراز شده است، در نهایت، ادای احترام شایسته ایست به همه همرزمانشان. دو زندگی برای الجزایر و تمام لعنت شدگان زمین را می شد «عشق و انقلاب» نامید. اما نام گزیده شده این فیلم بسیار برازنده‌اش می باشد، زیرا تعهد این دو فعال سیاسی به آرمانهای خود کاملا بدون تزلزل بود. از هر دوی آنها، و همچنین از کارگردانان (ساندرین-مالیکا و ژان) تشکر میکنم از اینکه این حکایت را به خوبی برای ما روایت کردند